ابوالقاسم مبرهن متولد سال ۱۳۳۲ رشت است. او بازنشسته آموزش و پرورش و از سال ۷۸به طور جدی به داستان پرداخته است؛ عضو ثابت داستان خوانی سه شنبه های خانه فرهنگ گیلان است و با مجله الکترونیکی سدا همکاری دارد. از این نویسنده چهار کتاب منتشرشده است.
آثار نویسنده :
۱_ تکیه بر باد ۱۳۷۸ انتشارات آبرنگ
۲_ زنی با چشمهای روشن ۱۳۸۳ نشر ایلیا
۳_ ماه و قوطی های بلند ۱۳۸۸ نشر ایلیا
۴ _مِه و اشباح نسیان گرفته ۱۳۹۷ نشر ایلیا
🔶در آغاز ضمن تشکر ازشمابخاطر قبول مصاحبه ، به عنوان مدخل گفتگو می خواهم شما را ببرم به صحنه ای از داستان خودتان. به ماه نگاه می کردیم که بالای سرمان راه می رفت . غروب های تابستان باد اول توی برگهای نخل همسایه می پیچید و بعد توی برگهای غوره روی دیوارها و لوله می افتاد و می پیچید توی ایوان اتاق هایمان .با این تصویر می خواستم بپرس چه شدکه داستان نویس شدید؟
___ تاریخ یا زمان خاصی را نمیتوانم بیاد بیاورم، فقط میتوانم بگویم تامل و تحمل رنجی ست که در طول زمان اتفاق می افتد. زیستن اصولا با رنج توامان است. اما یک هنرمند هم تحمل می کند و هم تامل. این رنج شاید از دورها بیاید، خیلی دور: جنینی، شیرخوارگی، کودکی. با آدم طی طریق میکند در آدم لانه می کند، نویسنده شدن یک “شدن” تدریجی ست در زمان. از وقتی که نگاه می کنی و نگاه می شوی و سکوت تو را فرا می گیرد و در سکوت بلعیده میشوی از رنج و مشقتی که بر تو هموار شده است.
🔶آیا در زندگی تان تحت تاثیر نویسنده خاصی قرار گرفته اید ؟ چرا کشمکش های معیشتی و فاصله طبقاتی برای شما مهم است؟ این را ازاین جهت گفتم که در مجموعه داستان ماه و قوطی های بلند مشهود است.
___ مسلما تحت تاثیر همه نویسندگان به قدری بوده ام، نویسنده خاصی را نمی توانم نام ببرم، انسان تاثیر پذیراست. اما کشمکشهای طبقاتی که میفرمائید بله. به جهت اینکه در جهانی زیست میکنم که فاصله غنی تا فقیر مشهود است. سفره خانواده های نجیب را که تنگتر و کوچکتر شده است بهتر است ببینیم.
🔶گیلان در انتشار داستان و رمان وشعر نویسندگان و شاعران بنامی دارد ولی متاسفانه دیده نمی شوندبه نظر شما علتش چه می تواند باشد؟؟
- خب امروزه بخشی از این “دیده” شدن بر میگردد به روابط عمومی آدمها. به قول دوست فرهیختهای که میگفت :” اگر سارتر مقدمهای برای “بیگانه” کامو نمینوشت آیا این کتاب همینقدر دیده و فهمیده می شد؟.” اما من نگاه دیگری میکنم. ببینید امروز بر خلاف قدیم که شاید در سراسر ایران بیست نویسنده برجسته وجود داشت، بیشمار نویسنده و به تبع آن کتاب رمان و مجموعه داستان داریم. گرچه در همان زمان قدیم هم خیلی از آثار درخور دیده و خوانده نشدند که دلایل مختلفی مثل بایکوت شدن، عضو محفلی بودن یا نبودن و دلایل دیگر وجود داشته. از جمله رمان “قرنطینه” از فریدون هویدا که به فرانسه نوشته شد و هنوز رمان خواندنی و مدرنیست. یا “زنده پاها و مرده پاها” از بهرام حیدری که اولی بخاطر مسائل سیاسی بایکوت شد و دومی در گذر انقلاب ۵۷ دیده نشد و چه بسیار آثاری که مجال پرداختن به آنها در این مصاحبه نیست. و مضافا اینکه به نظرم انسان امروز انسان “یک دقیقه” ایست. یک لحظه میآید و میرود: انسان “اینستاگرامی”، “واتساپی”،”فیس بوکی”،” تلگرامی”. اصولا انسان سوژه مجازی شده است. گرچه حالا دیگر مرز بین واقعیت و مجاز یا خیلی باریک و یا اصلا مشخص نیست. هیچکس ابدی و ازلی نیست.هیچکس هیچکس را به یاد نمیآورد. حتی عشق نیز مجازی و ناپایدار شده است.
🔶در داستان های «اگر بیاید عکس دسته جمعی می گیریم» و «خاکریز ها و چاله ها» با نگاهی غیرمتعارف به مضمون جنگ پرداخته اید .چرا جنگ هشت ساله نتوانست برای نویسندگان ایرانی دستمایه نوشتن شود در حالی که از جنگ جهانی دوم صدها رمان توسط نویسندگان خارجی نوشته شده است؟
__ بله در این دو داستان که فرمودید که جنگ بر آدمها تاثیر گذاشته است نه آدمها بر جنگ. “خاکریزها و چاله ها” تجربه زیستن خودم است در جنگ هشت ساله که در آن شرکت داشته ام. اما چرا جنگ دستمایه نویسندگان ایرانی نشده است؟ به نظرم بسیار نوشته شده شاید با نگاهی متعارف تر. برخی یا بسیارانی نوشته اند و چه بسا دیگرانی هم باشند که آثاری داشته باشند اما از تیغ سانسور رد نشده و به چاپ نرسیده باشد. ولی وقتی میگویید از جنگ جهانی دوم نویسندگان خارجی آثار زیادی تالیف کرده اند. باید بگویم این بر میگردد به مدیران و مسولان کشور که دوست دارند نویسنده دلاوریها و قهرمانیها را بنویسد. توجه بکنیم که جنگ “تباهی” انسان است.شاید نویسندگان خارجی وقتی از تباهیهای آدمها مینویسند کسی یا کسانی داستانهایشان راقیچی نمیکند..
.🔶جهان داستانی که می آفرینیدکاربرد جامعه شناسانه مضمون را در بستر تاریخ روایی با خود همراه دارد چقدر کاربرد جامعه شناسان در نگاه نویسنده مهم است؟__ من منظور شما را از جمله “جامعهشناسانه مضمون در بستر تاریخ روایی” متوجه نشدم. اما به کاربرد جامعهشناسانه داستان اعتقاد دارم. نویسنده چه بخواهد و چه نخواهد در جامعه زندگی میکند. به رفتارها و مکانیسمی که رفتارها را رقم میزند باید توجه بکند.
🔶با توجه به جشنواره های داستانی که البته در دوران کرونا کم رنگ ترشده اند، نقش جشنواره های داستانی راچطور می بینید؟و چرا جشنواره های داستانی همیشه با حاشیه روبروست؟
___ نقش جشنوارهها به نظرم برای تشویق نویسنده خوب است. از اینکه ما در رشت چنین جشنوارهای هم نداریم باعث تاسف است. اما حاشیهها که میفرمایید مهم نیستند. همیشه حاشیهها وجود دارند چه بسا گاه حاشیه برای مخاطب شیرینتر از متن باشد.
🔶حضرت عالی در داستانهای تان نگاهی عمیق به دنیای پیرامون بخصوص جامعه گیلانی دارید .این نوع نگاه چقدر در بومی بودن داستان به نویسنده کمک می کند؟
اول باید بگویم که نویسنده نمیتواند تمهید یا کلمهای را بهعنوان نشانه و نماد و استعاره در داستان بکارد و باید توسط منتقدین یا مخاطب کشف شود. چون ابتدا باید آن کلمه کاربرد کاملا بجا و داستانی داشته باشد و نیز در بافت داستان تنیده شده باشد. من در بیشتر داستانهایم یک فضای کلی را ترسیم کردهام. البته در داستان “نما”ی خاموش در مجموعه “مِه و اشباح نسیان گرفته” مستقیم فضای گیلان داستانی شده و در بقیه داستانهای همین مجموعه ” مِه” ” دریا” “کوه” و… به صورت استعاره درآمده است. همهی این استعارهها یک شمای کلی از “انسان” را ترسیم میکند.
🔶مجموعه داستان «مه و اشباح نسیان گرفته» دربرگیرنده هشت داستان کوتاه با عناوین هیچ کس تنها نیست، از آینه، تا سی و دو، «نما»ی خاموش، باد وخاکستر، «یکی مثل دیگری»، «مه و اشباح نسیان گرفته» و «کافه بن بست» است کدامیک از این داستانها توانست نگاه منتقدان را به خود جلب کند؟
____ این مجموعه به صورت کلی نگاه منتقدین را جذب کرده و یادداشتهایی برای آن نوشتهاند از جمله جناب آقای نورالله نصرتی در سایت “مَد و مِه” که سایت معتبری در کشور است، نقد این کتاب را با عنوان”صدای فراموش شدگان میماند” منتشر کردهاند و همچنین در جشنوارهی نقد “اقالیم” نقد ایشان برنده جایزه دوم شده است و در ضمن در مجله وزین الکترونیکی “سدا” مقالهای از اقای نصرتی با عنوان “کلمهها و سنگفرشهای خیس” ویژهی نویسندگان بهنام گیلانی منتشر شده که از کتاب بنده هم نام برده شده است.بنده هم افتخار حضور در کنار ان بزرگان را دارم.
🔶تعریف شمااز یک نویسنده حرفه ای و نویسنده آماتور چیست ؟
____حرفهای یا آماتور بودن نویسنده در فرهنگها و جوامع مختلف، تعریف متفاوتی دارد. در برخی کشورها حرفهای بودن به نویسندهای اطلاق میشود که از راه نوشتن کسب درآمد میکند. اما مشخصا در ایران چنین فرصتی برای نویسندگان کارکشته و پرکار فراهم نیست. و نویسنده حرفهای به افرادی اطلاق میشود که آثار موفقی را خلق کرده باشند. بنا بر این تعریف، مقصود از آماتور بودن نویسنده نیز مشخص میشود.
🔶با توجه به شرایط اقتصادی امروز و دوران کرونا؛ اوضاع این روزهای ادبیات ایران و گیلان راچطور می بینید؟_دوران منحوس کرونا به ظاهر تمام شده است. اما روزگار بسیار سختی بر همه ما گذشت و همچنان عواقب آن دوران گریبان وضعیت اقتصادی اغلب مردم را گرفته و به بهانههای مختلف تشدید میشود.
🔶ازعادتهای نویسندگی بگوید واینکه شما هم عادتهای خاصی دارید؟__ بنده اغلب صبحهای زود بیدار میشوم. قدیمترها هفتهای سه روز ۱۵ کیلومتر را در ۵۵ دقیقه میدویدم اما در حال حاضر هفتهای یکروز دومیدانی میروم. بین ۴ تا ۶ کیلومتر میدوم. هفتهای دو روز باشگاه بدنسازی میروم برای آمادگی جسمانی چون ورزش کمک میکند اکسیژن بیشتری به مغز برسد و آمادگی جسمی و روانی خوبی داشته باشید. صبح زود کتابهایی در زمینهی فلسفه و علوم اجتماعی میخوانم و گاهی البته در طول روز امتداد دارد. اما نوشتن من زمان خاصی ندارد و بسته به شرایط روحی و تمرکز من دارد.
🔶برا ی نویسنده گان جوان و جویای نام چه توصیه ای دارید؟__ راستش یادداشتهای روزانه را توصیه میکنم. خودم چند دفتر یادداشتهای روزانه دارم گرچه چند سالیست کمتر مینویسم. یک دفترچه دارم که دو سال خوابهایم را در آن نوشتهام. همه خوابهایم را با ذکر تاریخ و لحظه به لحظه، مو به مو پس از بیدار شدن یادداشت کردهام. خودم هم بیشتر میخوانم تا اینکه بنویسم. به نظرم آنها که می خواهند بنویسند باید فلسفه و علوم اجتماعی بخوانند. صرف خواندن “داستان” کسی داستاننویس نمیشود. من این گفته مارکس را همیشه به یاد دارم وقتی از او سوال کردند در ساعات تفریح چه میکنی؟ گفت: “بخوانیم. بخوانیم. بخوانیم…”
🔶شما چقدر موافق کارگاه های داستان نویسی هستید؟آیا نشست های هفتگی داستان خوانی می تواند برای نسل جدید که غرق در دنیای مجازی هست راهگشا باشد؟و شماچقدر ازوقتتان را به فضای مجازی اختصاص می دهید؟__ کارگاههای داستانی تکنیک نویسندگی را یاد میدهند و از این لحاظ بسیار میتوانند موثر باشند. اما نسل ما آنقدر زمین خورده است تا بلند شدن را یاد بگیرد. نسلهای آینده قرار نیست از ما تقلید کنند. دوستان فرهیختهام در رشت کارگاههای داستان دارند. هر کارگاهی که خروجیهای خوبی دارد معلوم است مدرس فعال و خلاق و دلسوزتری دارد. من خروجیها را میبینم.اما نشستهای فرهنگی باعث میشود از روزمرگی فاصله بگیریم. گرچه همه در روزمرگی زیست میکنیم. دنیای مجازی هم ساعاتی از وقتم را میگیرد. گاه درس گفتارها. گاه شوخیها. چون بخش وسیعی از زندگی همه ما در مجازی میگذرد. روزمرگیهای ما در مجازی سپری میشود.
🔶آیا تسلط به عناصر داستان، مکتب های ادبی، و انواع رفتارهای روایی برای تمام افرادی که علاقمند به نوشتن رمان یا داستان هستند راهگشاست؟____خب هر نویسندهای باید عناصر داستان را بشناسد اما منظورتان از جمله ” انواع رفتارهای روایی” را متوجه نشدم.
🔶شما غیرازنوشتن داستان کوتاه دررابطه بانقد داستان هم فعالیت دارید ، دیده شده گاهی افراد پس از مدتی متوجه می شوند به نقد ادبی گرایش دارند. آیا قاعده و قانون خاصی در این زمینه وجود دارد؟
_بنده منتقد نیستم. فقط یادداشت میکنم یا نظرم را میگویم. مسلما آنها که دوست دارند منتقد خوبی باشند باید انواع نظریهها را بدانند و بخوانند. نقد اصولا باید “ویرانگر” باشد. خب اینجا همه با هم رودربایستی داریم. بعضیها نقد نمیکنند “قند” در دهان نویسنده میگذارند.خب لابد دنیای بده و بستان است دیگر. بعضیها در مقام نقد خوشگویی میکنند. یک قانون نانوشتهای دارند: “تو قند در دهانم بگذار تا من هم قندی در دهانت بگذارم”. همیشه بوده و حالا بیشتر…
🔶اصولا چرا نقد برای افراد تازه کار بیشتر نوشته می شود تا نویسندگانی که جاافتاده تر هستند و شهرت بیشتری دارند؟
___فکر نمیکنم اینگونه باشد. در پرسش بالا توضیح دادم. همه با هم تعارف داریم. تازه کار یا قدیمی ندارد. کسی که بخواهد نقد بنویسد باید انواع نظریهها را بشناسد و ملاحظات را کنار بگذارد.
🔶درپایان ازآینده داستانی خود بگویید ؟
_ ببینید دوست عزیز. آینده این سیاره معلوم نیست چه برسد به آینده داستانی من.مثلا کهکشان آندرو مدآ به سوی ما میآید و در چندین هزار سال دیگر زمین را با تمام متعلقاتش میبلعد!به قول عبید زاکانی: “در وضع روزگار نظر کن به چشم عقل_ احوال کس مپرس که جای سوال نیست_ حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست__ وز روزگار بهره بجز از ملال نیست.جز زلف تابداده خوبان در این دیار _ هرجا که سرکشیست به جز پایمال نیست.در موج فتنهای که خلایق فتادهاند__ فریادرس بجز کرم ذولجلال نیست…این چند بیت را خواندم که بدانید انگار در همان روزگار عبید زاکانی هنوز از نظر مفاهیم زیست میکنیم… خوش باشید که پرسش میکنید. انسان پرسشگر زیباست.
گفتگو: مجید مصطفوی